مدل همبستگی متقابل ژن – محیط

مدل همبستگی متقابل محیط – ژن
شاید باور این قضیه برای شما مقداری سخت باشد که چرا برخی از افراد به عمد شرایط زندگی سخت و فقیرانه و خطرناک را انتخاب می کنند. اریک ریچارد کاندل روانپزشکِ عصبشناس اهل آمریکا است. وی در سال ۲۰۰۰ بهخاطر تحقیق روی پایه و اساس فیزیولوژی ذخیرهسازی حافظه در یاختههای عصبی، بههمراه آروید کارلسون و پائول گرینگارد، برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی شد. اریک کاندل دانشمند عصب نگر برجسته در سال ۱۹۸۳ حدس زد که فرایند یادگیری برچیزی بیش از رفتار تأثیر می گذارد . او پیشنهاد داد که ساختار ژنتیکی سلول ها در نتیجه یادگیری می تواند تغییر کند ، به شرط آنکه ژن های نافعال ، یا خفته ، طوری با محیط تعامل کنند که فعال شوند. به عبارت دیگر ، محیط گاهی اوقات می تواند برخی ژن ها را روشن کند . این مکانیسم می تواند بر بروز پاره ای تغییرات در تعداد گیرنده های انتهای سلول عصبی منتهی شود و این تغییر متقابلاً بر کارکرد بیوشیمیایی در مغز تأثیر می گذارد. طرز فکر دیگر این است که مغز و کارکردهایش انعطاف پذیرند و یکسره در پاسخ به محیط حتی در سطح ساختار ژنتیکی ، تغییر می کنند امروزه شواهد محکمی داریم که این دیدگاه را تأیید می کنند.
روانشناسان با مطالعه بیشتر به شبکه ای از روابط متقابل ژن ها و محیط پی برده اند که از این هم پیچیده تر است. اکنون پاره ای از شواهد علمی نشان می دهند که استعداد ژنتیکی می تواند این احتمال را که شخصی ، رویدادهای پراسترس زندگی را تجربه کند افزایش دهد. برای مثال کسانی که در برابر برخی اختلالات مثل هراس از خون – تزریق – جراحت ، آسیب پذیری ژنتیکی دارند ، یک صفت شخصیتی – برای مثال ، صفت تکانشگری – هم دارند که باعث می شود درگیر حوادث و سوانح کوچکی شوند که به رؤیت خون منجر می شوند. به عبارت دیگر آنها مستعد سانحه اند، چون در انجام کارها عجله به خرج می دهند یا هرجایی می روند بدون آنکه مراقب امنیت فیزیکی خود باشند. پس این آدم ها به خلق مخاطرات محیطی گرایشی ژنتیکی دارند تا ماشه آسیب پذیری ژنتیکی در برابر هراس از خون – تزریق – جراحت را بچکانند. این همان مدل همبستگی ژن- محیط یا مدل ژن – محیط متقابل است.
برخی شواهد نشان می دهند این مدل در مورد شکل گیری و ایجاد افسردگی کاربرد دارد. چون برخی به دنبال روابط دشوار یا دیگر شرایطی می گردند که به افسردگی منتهی می شوند.
مدل همبستگی ژن – محیط را در مورد برخی داده های جالب راجع به تأثیر ژن ها بر میزان طلاق به کار بردند.
برای مثال : اگر شما و همسرتان هر دو یک قل همسان داشته باشید و هر دو قل همسان شما و همسرتان طلاق گرفته باشند. احتمال طلاق گرفتن شما زیاد خواهد بود . وانگهی اگر قل همسان شما و پدر و مادرتان و پدر و مادر همسرتان طلاق گرفته باشند احتمال طلاق شما ۵/۷۷ در صد می رسد و برعکس اگر هیچ یک از اعضای خانواده ی شما و همسرتان طلاق نگرفته باشند احتمال طلاق شما فقط ۳/۵ درصد خواهد بود.
این دستاوردها می توانند ما را به سوی مباحث پیشرفت گرایی یا شکست پذیری راهنمایی کنند که چرا برخی از افراد به قمار بازی و یا رسیک های مالی غیر منطقی گرایش بیشتری نشان می دهند . یعنی در این افراد استعداد شکست های مالی و استعداد بدهی های بالا در آنها زیاد است. این مدل از افراد ، به افکار و رفتاری هایی می پردازند تا بیشتر ثابت کنند مستعد این شرایط هستند.
برداشت من این است که ، عکس این قضیه هم می تواند در مکانیسم مغز و ژن ها شکل گیرد . به عبارتی برخی از افراد خود را به برخی محیط ها و یا افراد نزدیک می کنند چرا که بیشتر احساس موفقیت ، شادی و ثروت را حس کنند و به اصطلاحی ، ژن های احساس خوشبختی در آنها قوی تر و روشن گردد.
ابراهیم علی عزیزی
مدرس روان شناسی انگیزش پیشرفت
پایه گذار تفکر پیشرفت گرا
نگرش آب باریکه (بخش دوم)
هدف های ارزشی درونی
نقش ارتباط ذهن و بدن
نقش ارتباط ذهن و بدن